آرویند گوپتا- تبدیل آشغال به اسباب بازی هایی برای یاد گیری

مجموعه: تد تاک / سرفصل: Talks to inspire projects with kids /
شنبه 08 اردیبهشت 1397

آرویند گوپتا- تبدیل آشغال به اسباب بازی هایی برای یاد گیری

آرویند گوپتا- تبدیل آشغال به اسباب بازی هایی برای یاد گیری

توضیح مختصر

در کنفرانس INK، آرویند گوپتا روش هایی ساده اما اعجاب آور برای تبدیل زباله به اسباب بازی هایی بسیار مفرح و با طراحی های عالی ارائه می دهد که کودکان خود می توانند آنها را بسازند -- در عین حال که اصول اولیه ی علوم و طراحی را می آموزند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زوم»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زوم» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زوم»

فایل ویدیویی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی درس

اسم من آرویند گوپتا است و من یک اسباب بازی ساز هستم.

من در طی ۳۰ سال گذشته اسباب بازی ساخته ام.

اوایل دهه ی ۷۰، من در دانشگاه بودم.

دوران بسیار بنیادینی برای من بود.

ما در حال یک دگرگونی سیاسی بودیم – دانشجو ها در خیابان های پاریس، در حال اعتراض علیه قدرت.

آمریکا در حال تکان بود با حرکات مردمی ضد جنگ ویتنام، تحرکات حقوق شهروندی.

ما در هند تحرکات Naxalite را شاهد بودم، تحرکات [نا مفهوم]

اما می دانید که زمانی که هنگمی که یک تحرک بزرگ سیاسی در جامعه ایی رخ می دهد، انرژی بسیار زیادی آزاد می شود.

تحرکات ملی در هند نشانه ایی بر صحت آن مطلب است.

بسیاری از مردم از کار هایی که درآمد خوبی داشتند استعفا دادند و به جنبش و تحرکات ملی پیوستند.

اینک در اوایل دهه ی ۷۰، یکی از بزرگترین برنامه ها در هند توجه مجدد دادن به تحصیلات ابتدایی در مدارس بود.

یک شخص بود به نام آنیل سدگوپال (Anil Sadgopal) که دکتری از دانشگاه فناوری کالیفرنیا گرفت و به عنوان یک بیولوژیست مولوکولی به هند بازگشت و در موسسه پیشرفته ی TIFR مشغول به کار شد.

در ۳۱ سالگی او نمی توانست که تحقیقات مربوط به [نا مفهوم] را مرتبط کند، کاری که در او مشغول به انجام در ارتباط با زندگی های مردم عادی بود.

پس او رفت و یک برنامه ی علوم برای روستا ها را طراحی کرد.

خیلی از مردم با این کار تحت تاثیر قرار گرفتند.

شعار اوایل دهه ی ۷۰ بود: “به سوی مردم بروید

با آنها زندگی کنید، عاشق آنها باشید.

از همان چه مردم می دانند شروع کنید.

بر روی آنچه آنها دارند بسازید

این شعار سازنده بود.

خب برای من یک سال طول کشید.

من به Telco پیوستم که کامیون های TATA می ساخت که نزدیک Pune بود.

من دو سال در انجا کار کردم، و من متوجه شدم که برای ساخت کامیون ساخته نشده ام.

معمولا انسان نمی داند که چه کار دوست دارد بکند، اما معمولا حداقل خوب است که بدانی چه کاری دوست نداری انجام بدهی.

پس من یک سال مرخصی گرفتم و به برنامه ی علوم روستاییان پیوستم.

و آن زمانی بسیار حیاتی بود.

یک روستای بسیار کوچک – یک بازار هفتگی جایی که مردم هرچه دارند را فقط هفته ایی یک بار به میان می گذارند.

پس من گفتم، “من می خواهم یک سال اینجا بمانم”

پس من یک ذره از هرچه در آنجا کنار خیابان فروخته می شد را خریدم.

و یک چیزی که من پیدا کردم این پلاستیک سیاه رنگ بود.

یه این شلنگ والو دوچرخه می گویند.

وقتی می خواهید دوچرخه باد کنید از تکه کوچکی از این استفاده می کنید.

و برخی از این مدل ها، پس شما یک تکه از این شلنگ والو دوچرخه را برمیدارید، می توانید دو تکه چوب کبریت در آن بگذارید و یک اتصال قابل تحرک بسازید.

این یک اتصال پلاستیکی است، نوعی مفصل

شروع به آموزش زوایا می کنید، زاویه ی حاده، زاویه ی قائم، زاویه ی منفرجه، زاویه ی قائم.

آن شبیه اتصال کوچک مخصوص خودش است.

اگر سه تا از آنها را داشته باشید و آنها را به هم حلقه کنید، خب یک مثلث می سازید.

با چهار تا، یک مربع می سازید، می توانید پنج ضلعی، شش ضلعی بسازید، تمام این چند ضلعی ها را می توانید بسازید.

و آنها ویژگی های خارق العاده ایی دارند.

اگر مثلا به شش ضلعی نگاه کنید، مثلا، شبیه آمیب (جانوری تک سلولی) است که مدام در حال تغییر شکل خود است.

می توانید این را بیرون بکشید و یک مستطیل می شود.

کمی هلش می دهید و یک متوازی الاضلاع می شود.

اما این خیلی متزلزل است.

مثلا به پنج ضلعی نگاه کنید، این را بیرون بکشید – به شکل ذوزنقه شبیه قایق در می آید.

هلش بدهید و آن به شکل خانه در می آید.

این مثلث متساوی الساقین می شود، مجددا، خیلی متزلزل.

این مربع ممکن است خیلی محکم و خشک به نظر برسد.

کمی هلش دهید تا لوزی شود.

شبیه کایت می شود.

اما یک مثلث به یک کودک بدهید، هیچ کاری با آن نمی تواند انجام دهد.

چرا از مثلث استفاده شود؟

چرا که مثلث ها تنها شکل های غیر قابل تغییر هستند.

ما نمی توانیم با مربع پل بسازیم، چرا که وقتی قطار می آید، آن شروع به تغیر شکل می کند.

مردم عادی در باره ی این می دانند، چرا که اگر به یک روستا در هند بروید، ممکن است انها به یک دانشگاه مهندسی نرفته باشند، اما هیچ کس سقفی مانند این را نخواهد ساخت.

چرا که اگر آنها کاشی ها را روی هم بگذارند، آن خواهد شکست.

آنها همیشه سقف مثلثی می سازند.

و این علوم برای مردم است.

و اگر یک سوراخ این جا ایجاد کنید و یک چوب کبریت سوم این جا بگذارید، به یک اتصال T شکل می رسید.

و اگر هر سه پای این را وارد راس های این مثلث کنم، یک چهار وجهی می سازم.

پس شما تمام این شکل های سه بعدی را می سازید.

این طوری ک چهار وجهی می سازید.

و وقتی این ها را بسازید، یک خانه ی کوچک می سازید.

این را روی آن بگذارید.

می توانید یک اتصال چهار تایی بسازید.

می توانید اتصالی شش تایی بسازید.

فقط به یک تن نیاز دارید.

خب برای این – یک اتصال شش تایی بسازید، یک بیست وجهی می سازید.

می توانید با آن بازی کنید.

این یک خانه ی اسکیمو می شود.

خب این در ۱۹۷۸ است.

من یک مهندس جوان ۲۴ ساله بودم.

و فکر کردم این خیلی بهتر از ساختن کامیون است.

اگر شما، در واقع، چهار تیله داخل بگذارید، شکل مولکولی متان را شبیه سازی کرده اید.

CH4 چهار اتم هیدروژن، چهار نقطه ی چهار وجهی، که در واقع همان اتم کوچک کربن خواهد بود.

خب از آن به بعد، من فکر کردم که خیلی افتخار بزرگی است برای من که به بیش از ۲ هزار مدرسه در کشورم بروم – مدارس روستایی، مدارس دولتی، مدارس شهرداری، مدارس استعداد درخشان – توسط بیشتر آنها دعوت شده ام.

هر وقت به مدرسه ایی می روم، یک نوری در چشمان بچه ها می بینم.

من امید میبینم.

من شادی را در صورت های آنها می بینم.

بچه ها می خواهند چیز ها بسازند.

بچه ها می خواهند کار ها را بکنند.

خب حالا، ما تعداد بسیار زیادی تلمبه می سازیم.

این یک تلمبه خیلی کوچک است که با آن می توانید یک بادکنک باد کنید.

این یک تلمبه ی واقعی است.

می توانید حتی با آن بادکنک را بترکانید.

و ما یک شعار داریم بهترین کاری که یک کودک با یک اسباب بازی می تواند بکند این است که ان را بشکند.

پس تمام کاری که می کنید این است که، این یک جمله ی تحریک کننده است، این شلنگ قدیمی دوچرخه و ابن پلاستیک قدیمی [نا مفهوم] این دریچه محکم داخل شلنگ قدیمی دوچرخه قرار می گیرد.

و این گونه والو می سازید.

یک نوار چسب کوچک قرار می دهید.

این یک ترافیک یک طرفه است.

خب ما تعداد بسیار زیادی تلمبه می سازیم.

و این یکی دیگر است، که یک تکه نی بر می دارید، یک چوب داخل آن می گذارید، دو نیم تکه از ان جدا می کنید.

و این کاری است که می کنید، این دو پا را خم کنید تا یک مثلث داشته باشید، کمی نوار چسب دور آن بزنید.

و این تلمبه ی شما است.

و حالا اگر این تلمبه را دارید، آن شبیه یک سیستم آبیاری فوق العاده است.

شبیه سانتریفیوژ است.

اگر چیزی را بچرخانید تمایل دارد که به بیرون پرواز کند.

خب به زبان، اگر شما [نا مفهوم] او ممکن است این را با برگ پالمیرا بسازد.

خیلی از اسباب بازی های محلی ما اصول بزرگ علم را در خود دارند.

اگر چیزی را بچرخانید تمایل به بیرون جستن پیدا می کند.

اگر آن را با دو دست انجام دهم، این مرد پرواز کننده ی خنده دار را می بینید.

درست.

این اسباب بازی است که با کاغذ ساخته می شود.

آن شگفت انگیز است.

چهار عکس وجود دارند.

حشرات را می بینید، قورباغه ها، مار ها، عقاب ها، پروانه ها قورباغه ها، مار ها، عقاب ها.

این یک تکه کاغذی است که می توانید با آن [نا مفهوم] – طراحی شده توسط یک زیاضی دان در هاروارد در ۱۹۲۸، آرتور استون، ثبت شده توسط مارتین گاردنر در بسیاری از کتاب هایش.

اما این سرگرمی خیلی جالبی برای بچه ها است.

آنها همه در باره ی زنجیره ی غذایی می خوانند.

حشرات توسط قورباغه ها خورده می شوند؛ قورباغه ها توسط مار ها خورده می شوند؛ مار ها توسط عقاب ها خورده می شوند.

و این می تواند، اگر یک برگه کامل فوقتوکپ داشته باشید، کاغذ سایز A4 – می تاونید در یک مدرسه شهرداری باشید، می توانید در مدرسه دولتی باشید – یک کاغذ، یک ترازو و یک مداد، بدون چسب بدون قیچی.

در سه دقیقه، می توانید این را تا کنید این طوری.

و چیزهایی که می توانید با آن بسازید فقط توسط قدرت ذهن شما محدود می شوند.

اگر یک تکه کاغذ کوچک تر بردارید، یک flexigon کوچک تر می سازید.

با یکی بزرگتر، یک بزرگ تر می سازید.

خب این یک مداد است با چند سوراخ این جا ها.

یک پنکه ی کوچک این جا می گذارید.

و این یک اسباب بازی صد ساله است.

شش مقاله مهم تحقیقاتی روی این موضوع نوشته شده است.

چند شیار اینجا هست، می بینید.

و اگر یک نی بردارم، اگر این را بمالم، چیز خیلی جالبی اتفاق می افتد.

شش مقاله ی مهم تحقیقاتی روی این.

در واقع Feynman به عنوان یک بچه خیلی از این خوشش آمده بود.

او یک مقاله روی این نوشت.

و شما به یک شتاب دهنده ی هسته ایی سه میلیون دلاری هاردن نیاز ندارید تا این را بسازید

این برای همه ی بچه ها در دسترس است، و هر بچه ایی می تواند از این لذت ببرد.

اگر بخواهید که یک دایره ی رنگی روی آن بگذارید، تمام این هفت رنگ ترکیب می شوند.

و این همان چیزیی است که نیوتن 400 سال پیش در باره ی آن صحبت کرد، که نور سفید از هقت رنگ دیگر تشکیل شده است، تنها با چرخاندن این

این یک نی هست.

کاری که ما انجام داده ایم تنها محکم چسباندن دو سر با نوار است، بریدن گوشه ی راست و چپ، پس سوراخ هایی در گوشه های مقابل هم وجود دارد، یک سوراخ کوچک هم این جا قرار دارد.

این نوعی نی برای فوت کردن است.

من فقط این را داخل این قرار می دهم.

یک سوراخ این جا است، این را می بندم.

و این هزینه ی بسیار کمی برای ساخت دارد، تفریح خوبی برای بچه ها که انجام بدهند.

کاری که ما می کنیم یک موتور بسیار ساده ی برقی است.

این ساده ترین موتور در جهان است.

گران ترین چیز ان باتری است که داخل آن است.

اگر باتر داشته باشید کل هرینه ی ساخت ان پنج سنت است.

اسن یک شلنگ قدیمی دوچرخه است، که یک نوار پهن پلاستیکی می دهد و دو سوزن برای اطمینان.

این یک آهنربای دائمی است.

هر وقت جریان از داخل حلقه عبور می کند، این یک آهنربای الکترو مغناطیس می شود.

ارتباط این دو آهنربا است که باعث چرخش موتور می شود.

ما ۳۰ هزار تا از این ها ساختیم.

معلم ها برای سال ها علوم را در سال های نادانی درس می دادند، آنها فقط یک مفهوم را بر می دارند و آن را به بچه ها می گویند.

هروقت معلم چیزی را بسازد بچه ها هم می سازند.

می توانید برق چشمانشان را در این ببینید.

هیجانی که پیدا می کنند در باره ی این که علوم در باره ی چیست.

و این علوم یک بازی یک مرد ثروتمند نیست.

در یک کشور با دموکراسی، علوم باید به تمام کودکان محروم تمام کودکان به حاشیه رانده شده برسد.

این برنامه با ۱۶ مدرسه شروع شد و به ۱۵۰۰ مدرسه ی دولتی گسترش داده شد.

بیش از ۱۰۰ هزار دانش آموز علوم را این جوری یاد میگیرند.

و ما تنها داریم چیز های ممکن را می بینیم.

ببینید، این یک tetrapak است موادی بسیار بد از نقطه نظر محیط زندگی.

شش لایه وجود دارد، سه لایه از پلاستیک، آلومینیوم، که به هم چسبیده اند.

به هم جوش خورده اند تا نتوانید آنها را از هم جدا کنید.

اینک شما می توانید یک شبکه مانند این بسازید و آنها را تا کنید و به هم بچسبانید و یک بیست وجهی بسازید.

پس چیزی که آشغال است، این چیزی است که باعث خفگی پرنده های دریایی می شود، شما می توانید آن را به چیز بسیار مفیدی بازیافت کنید، تمامی اجسام افلاطونی را می توان با چیز هایی مانند این ساخت.

این یک نی کوچک است، و کاری که بکنید لازم است این است که دو گوشه ی آن را کوتاه کنید، و این شبیه دهان یک بچه سوسمار می شود.

این را در دهان خود بگذارید و فوت کنید.

این هیجانی بزرگ برای بچه و مایه ی غبطه خوردن معلمان است.

شما نمی توانید ببینید که صدا چگونه تولید می شود، چرا که چیزی که تکان می خورد داخل دهان قرار می گیرد.

من این را خارج از دهانم قرار می دهم

و هوا را به دهانم می مکم.

پس در واقع هیچ کس نیاز ندارد که نحوه ی تولید صدا را توسط لرزش سیم شبیه سازی کند.

چیز دیگر آن است که در آن فوت می کنید، به در اوردن صدا ادامه دهید، و به کوتاه کردن نی ادامه دهید.

و یک چیز بسیار بسیار جالب اتفاق می افتد.

و وقتی به یک تکه ی کوچک می رسید

این چیزی است که بچه ها به شما یاد می دهند.

شما هم می توانید این کار را بکنید.

خب قبل از این که پیش تر بروم، این چیزی است که ارزش به میان گذاشتن را دارد.

این یک تخته سنگ لمسی برای کودکان نابینا است.

این خطوط Velcro است و این تخته ی من است، و این مداد نقاشی کشیدن من، که در واقع یک جعبه ی فیلم است.

در واقع آن شبیه نخ ماهی گیری است، یک نخ ماهی گیری.

و این پشم است اینجا.

اگر من دسته را بچرخانم تمام پشم داخل می شود.

و کاری که یک کودک نابینا می تواند بکند این است که این را نقاشی کند.

پشم به Velcro می چسبد.

12 میلیون کودک نابینا در کشور ما وجود دارد که در دنیایی از تاریکی زندگی می کنند.

و این به عنوان یک موهبتی بزرگ برای آنها می ماند.

یک کارخانه ایی آن بیرون هست که کودکان ما را نابینا می کند، نمی تواند برای آنها غذا تهیه کند، نمی تواند برای آنها ویتامین آ تهیه کند.

اما این به عنوان یک کمکی بزرگ ظاهر شده است.

هیچ حق مالکیت معنوی وجود ندارد.

هر کسی می تواند آن را بسازد.

این خیلی خیلی ساده است.

می بینید، این یک ژنراتور است.

یک ژنراتور با دسته.

این ها دو آهنربا هستند.

این یک قرقره بزرگ است که با کش ساندویچ بین دو سی دی ساخته شده است.

قرقره کوچک و دو آهنربای قوی.

و این فیبر سیمی متصل به یک ال ایی دی را می چرخاند.

اگر من قرقره ی کوچک را بچرخانم قرقره ی کوچک بسیار سریع تر خواهد چرخید.

این یک میدان مغناطیسی چرخان خواهد بود.

خطوط قطع شده و نیرو تولید خواهد شد.

و خواهید دید که ال ایی دی شروع به درخشش خواهد کرد.

پس این یک ژنراتور کوچک دسته دار است.

خب، این مجددا، فقط یک حلقه ی استیل با مهذه های استیل است.

و کاری که می توان با آن کرد اگر آن را بچرخانید، آنها به چرخیدن ادامه خواهند داد.

و تصور کنید چند تا بچه که دایره وار ایستاده اند و منتظر حلقه بیاستند تا به آنها برسد.

و آنها بسیار از آن بازی لذت خواهند برد.

و در نهایت کاری که می توانیم بکنیم، ما تعداد بسیار زیادی روزنامه ی قدیمی داریم تا با آنها کلاه بسازیم.

این ارزش Sachin Tendulkar را دارد.

این یک کلاه ارزان کریکت است.

وقتی شما برای اولین بار نهرو و گاندی را میبینید، این کلاه نهرو است – فقط یک نصفه روزنامه.

ما تعداد زیادی اسباب بازی با روزنامه می سازیم، و این یکی از آنها است.

و این – همان طور که می بینید – یک مرغ ماهی خوار است.

و از رونامه هایمان، آنها را به مربع های کوچک تکه تکه می کنیم.

و اگر شما یکی از این پرنده ها داشته باشید، بچه ها در ژاپن سال های زیادی است که از این پرنده ها می سازند.

و می بینید که این یک پرنده ی کوچک دم چتری است.

و در آخر یک داستان را با شما در میان می گذارم.

این داستان “کلاه کاپیتان” است.

کاپیتان، کاپیتان یک کشتی دریانوردی بود.

آن بسیار آهسته حرکت می کرد.

و تعداد بسیار زیادی مسافر روی کشتی بودند، حوصله ی مسافر ها سر رفته بود و کاپیتان آنها را به روی عرشه دعوت کرد.

“تمام لباس های رنگی تان را بپوشید، بخوانید و برقصید، و من به شما غذا و نوشیدنی خوب می دهم.

و کاپیتان هر روز کلاه سرش می گذاشت و به مراسم پادشاهی می پیوست.

در روز اول، آن یک کلاه چتری بزرگ بود، مثل یک کلاه کاپیتان.

همان شب، زمانی که مسافران خواب بودند، او به آن یک تا ی دیگر اضافه کرد، در روز دوم، او یک کلاه آتشنشانی به سر داشت – به یک دنباله ای مانند کلاه طراحان، چون از نخاع محافظت می کند.

در شب دوم، او همان کلاه را برداشت و یک تا ی دیگر به آن داد.

و روز سوم آن یک کلاه شکاری خواهد بود، مانند کلاه ماجراجویان.

در شب سوم، او دو تا ی دیگر به آن داد، و این یک کلاه خیلی خیلی معروف است.

اگر شما یکی از فیلم های بالی وود را دیده باشید، این همان چیزی است که پلیس به سر می گذارد، به ان کلاه زاپالو می گویند.

کلاه شهرت جهانی دارد.

و نباید فراموش کنیم که او کاپیتان کشتی بود.

پس یک کشتی داریم.

و اینک در آخر: همه خیلی از سفرشان خوشحال بودند.

آواز می خواندند و می رقصیدند.

ناگهان طوفانی شد و امواج بزرگی بوجود آمد.

و تنها کاری که کشتی می تواند بکند این است که برقصد و در میان امواج غوطه بخورد.

یک موج بزرگ می آید و به جلوی کشتی می خورد آن را می کند.

یکی دیگر می آید به پشت کشتی می خورد و آن را می کند.

و سومی می آید و به این جا می خورد.

این به بادبان می خورد و آن را می اندازد.

و کشتی غرق می شود، کاپیتان همه چیز را از دست داده است به جز، یک جلیغه ی نجات.

خیلی از شما متشکرم.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.

دریافت جدیدترین مطالب سایت

به خبرنامه «زوم» بپیوندید و از آخرین تخفیف ها، مقالات و آموزش های تخصصی با خبر شوید: